آقای منتظری حتی "مزاحمت" برای ولی فقیه را حرام می دانست

آقای منتظری حتی "مزاحمت" برای ولی فقیه را حرام می دانست

اساساً‌ عدول‌ عملی‌ آقای‌ منتظری‌ از نظریة‌ فقهی‌ خود در باب‌ اختیارات‌ رهبری‌ به‌ مقدار زیادی‌، در واقع، چیزی‌ بیش‌ از یک‌ موضع‌گیری‌ سیاسی‌ نیست‌ گرچه‌ ایشان‌ به‌ تدریج‌ در فقهی‌ کردن‌ آن‌ بکوشند.

به‌ راحتی‌ می‌توان‌ حدس‌ زد که‌ ایشان‌ از کدام‌ نظریات‌ خود، به‌ تدریج‌ در عمل، عدول‌ کرده‌ یا خواهند کرد. حال‌ آن‌ که‌ در دوران‌ قائم‌ مقامی‌ خود که‌ رهبری‌ خویش‌ را مسجل‌ دیده‌ و امتناع‌ برخی‌ از فقها، در تن‌ دادن‌ به‌ رهبری‌ ایشان‌ پس‌ از امام‌ "رض" را بالعیان‌ مشاهده‌ می‌کردند، در حین‌ بحث‌ فقهی‌ به‌ مسئلة‌ نفسانیت‌ ها و حسادتها و اطاعت‌ناپذیری‌های‌ سایر مدعیان، توجه‌ داده‌ و چنین‌ موعظه‌ کرده‌ بلکه‌ فتوی‌ می‌دادند که‌ :

«لایجوزالتخلف‌ عن‌ حکم‌ من‌ جعله‌ الامام‌ المعصوم‌ والیاً‌ بالفعل‌ کما لایجوز مزاحمته...هذااذا اذعنوا بکون‌ الحاکم‌ المتصدی‌ و اجداً‌ للشرائط‌ التی‌ اعتبرها الشرع‌ فی‌ الوالی. و اما اذا لم‌ یذعنوا بذلک‌ فلاتجب‌ الاطاعة‌ قهراً‌ و ان‌ امکن‌ القول‌ بحرمة‌ التجاهر بالمخالفة‌ و لایخفی‌ انه‌ من‌ هذا النقطة‌ ایضاً‌ نیشأ التشاجر و الاختلاف‌ و اختلال‌ النظام‌ و فوت‌ المصالح‌ المهمة‌ لذلک‌ و لیس‌ هذا الفرض‌ بقلیل‌ فان‌ کثیراً‌ منا ممن‌ یکثر منه‌ الجهل‌ او الاشتباه‌ بالنسبة‌ الی‌ احوال‌ غیره‌ او ممن‌ یغلب‌ علیه‌ الهوی‌ احیاناً‌ و لایخلوفی‌ عمق‌ ذاته‌ من‌ نحوٍ‌ من‌ الاعجاب‌ بالنفس‌ و عدم‌ الاعتنأ بالغیر و التحقیرله‌ او الحسد له‌ و یعسر له‌ التسلیم‌ لفردٍ‌ مثله‌ و الاطاعة‌ له‌ الا من‌ عصمه‌الله‌ تعالی...»(33)

چنانچه‌ می‌بینیم‌ ایشان‌ نه‌ تنها تخلف‌ از دستورات‌ ولی‌ فقیه‌ را جائز نمی‌دانستند بلکه‌ حتی‌ "مزاحمت" را حرام‌ دانسته‌ و سپس‌ می‌افزایند که‌ حتی‌ اگر این‌ یا آن‌ فقیه، شخص‌ رهبر را واجد شرایط‌ رهبری‌ ندانند باز هم‌ تضعیف‌ رهبر و مخالفت‌ علنی‌ با او جایز نیست‌ (به‌ شرطی‌ که‌ حکومت‌ به‌ کلی‌ منحرف‌ و فاسد نشده‌ باشد) زیرا در غیر این‌ صورت، مشاجرات‌ اجتماعی‌ باعث‌ اختلال‌ نظام‌ و تضییع‌ مصالح‌ مهمتر اجتماعی‌ می‌شود. سپس‌ می‌افزاید که‌ این‌ فرض، فرض‌ استثنائی‌ نیست‌ بلکه‌ چه‌ بسا رایج‌ نیز باشد یعنی‌ همواره‌ ممکن‌ است‌ فقهائی‌ باشند که‌ صلاحیتهای‌ شخص‌ رهبر را ندانسته‌ و بی‌ اط‌لاع‌ باشند و لذا او را قبول‌ نداشته‌ باشند اما آنان‌ حق‌ صف‌بندی‌ علیه‌ او را که‌ منتخب‌ خبرگان‌ است‌ ندارند.

آقای‌ منتظری‌ سپس‌ به‌ آفت‌ مهم‌ اخلاقی‌ اشاره‌ می‌کرد که‌ ممکن‌ است‌ گریبانگیر برخی‌ فقیهان‌ که‌ رهبر نیستند، گردد و به‌ علت‌ غلبة‌ هوای‌ نفس‌ و تکبر و خود بزرگ‌بینی‌ و حسادت‌ به‌ رهبر، حاضر نباشند به‌ کسی‌ همچون‌ خود تن‌ داده‌ و از رهبر اطاعت‌ کنند!!!

"تسلیم‌ و اطاعت" در برابر رهبری، چیزی‌ است‌ که‌ ایشان‌ بر همة‌ فقهأ (چه‌ رسد به‌ مردم) واجب‌ شرعی‌ می‌داند و این‌ هیچ‌ سنخیتی‌ با نظارت‌ تشریفاتی‌ و حاشیه‌نشینی‌ رهبر ندارد به‌ ویژه‌ که‌ خود حتی‌ در ابتدای‌ همان‌ سخنرانی‌ کذائی‌ سال‌ 76، ولایت‌ فقیه‌ را مترادف‌ با "صاحب‌ اختیاری" و حق‌ تصرف‌ و حکومت‌ و در راستای‌ ولایت‌ خدا و رسول(ص) می‌داند و حتی‌ وقتی‌ از "نظارت‌ ایدئولوگ" سخن‌ می‌گوید آن‌ را به‌ نظارت‌ علی‌بن‌ابیطالب(ع) در دوران‌ خلافت‌ خویش‌ تشبیه‌ می‌کند و می‌گوید:
«ولایت‌ فقیه‌ مثل‌ ولایت‌ امیرالمؤ‌منین، نظارت‌ است.»(34)

اگر حکومت‌ علی(ع)، از نوع‌ نظارت‌ بوده‌ است، هیچ‌ فقیهی‌ و از جمله‌ امام‌ "رض" چیزی‌ بیش‌ از "نظارت‌ فقیه" را نمی‌خواستند و نمی‌توانسته‌اند که‌ بخواهند زیرا نظارتی‌ که‌ بتواند مانع‌ انحراف‌ جامعه‌ و حکومت‌ از موازین‌ فقهی‌ و اخلاقی‌ اسلام‌ شود، در واقع‌ همان‌ "اشراف‌ تام" و حاکمیت‌ و ولایت‌ از عالی‌ترین‌ و مؤ‌ثرترین‌ نوع‌ آن‌ است. به‌ هر صورت‌ باید میان‌ "اشراف‌ تام" (به‌ حدی‌ که‌ مشروعیت‌ و حق‌ تصرف‌ قوای‌ سه‌گانه، مشروط‌ به‌ خواست‌ رهبری‌ باشد) و میان‌ "نظارت‌ ایدئولوگ‌وار" که‌ هر دو را خود ایشان‌ طرح‌ می‌کند، جمع‌ کرد در غیر این‌ صورت‌ تناقضات‌ صریحی‌ در ذهن‌ جناب‌ آقای‌ منتظری‌ وجود دارد که‌ باید علاجی‌ بفرمایند.

ایشان‌ خود به‌ تفصیل‌ درباب‌ حاکمیت‌ و اشراف‌ تام‌ و ولایت‌ اجرائی‌ رهبر در رأس‌ کل‌ حاکمیت‌ بحث‌ و استدلال‌ فقهی‌ کرده‌ و اثبات‌ کرده‌ است‌ که‌ کلیه‌ امور حکومتی‌ در درجة‌ وظیفه‌ و اختیارات‌ رهبر است‌ و اوست‌ که‌ میان‌ رؤ‌سای‌ سه‌ قوه‌ و... تقسیم‌ کار و تفویض‌ اختیار می‌کند و هدایت‌ همة‌ آنها با اوست‌ و با دست‌ و چشم‌ (دخالت‌ و نظارت) باید مراقب‌ عملکرد آنان‌ باشد زیرا در برابر عمل‌ همة‌ آنها مسئول‌ است(35) و اصولاً‌ "ولایت" بمعنی‌ حکومت‌ و امارت‌ وتولی‌ اجرائی‌ امور حکومتی‌ و تصرف‌ در آنهاست‌ (36) و :

«فیطلق‌ علی‌ قائد القوم‌ وزعیمهم، الوالی‌ و الامام‌ و السلطان‌ و الحاکم‌ و الامیر به‌ عنایاتٍ‌ مختلفة‌ فهو والٍبحق‌ تصرفه‌ و امامُ‌ بوقوعه‌ فی‌ الاَمام‌ و سلطانٌ‌ بسُلطته‌ و حاکمٌ‌ بِحُکمه‌ و امیرٌ‌ بامره‌ فتدبر.»(37)
یعنی‌ ولایت‌ فقیه‌ به‌ معنی‌ زعامت‌ و امامت‌ و جلوداری‌ و رهبری‌ و سلطه‌ حکومت‌ و فرماندهی‌ است‌ نه‌ نظارت‌ حاشیه‌ای‌ و انفعالی!!

"پس‌ ولایت‌ تشریعی‌ به‌ معنی‌ حق‌ تصرف‌ و فرماندهی‌ است‌ که‌ در عصر غیبت، متعلق‌ به‌ فقیه‌ عادل‌ عالم‌ به‌ حوادث‌ واقعه‌ و مسائل‌ زمان‌ و توانمند بر حل‌ آنهاست"(38)

و ولایت، همان‌ امامت‌ است‌ که‌ برای‌ فعلیت‌ 3 مرحله‌ دارد:

مرحلة‌ اول: وجود صفات‌ ذاتی‌ و اکتسابی‌ که‌ صلاحیت‌ رهبری‌ را پدید می‌آورد.
مرحلة‌ دوم: پیدایش‌ حق‌ شرعی‌ ولایت‌ و نصب‌ و جعل‌ الهی.
مرحلة‌ سوم: فعلیت‌ یافتن‌ سلطه‌ در جامعه‌ و تحقق‌ خارجی‌ حکومت‌ که‌ در صورت‌ اطاعت‌پذیری‌ مردم‌ و بیعت‌ آنان‌ (یا نمایندگانشان) پیدا می‌شود و شرط‌ آن، تسلیم‌ اجتماعی‌ مردم‌ در برابر احکام‌ اوست‌ و مربوط‌ به‌ انقیاد امت‌ است‌ نه‌ صلاحیت‌ و حق‌ حاکمیت.(39)

به‌ عبارت‌ دیگر آقای‌ منتظری‌ "بیعت‌ مردم" را از باب‌ اطاعت‌پذیری، نه‌ در مرحلة‌ ایجاد صلاحیت‌ رهبری‌ و نه‌ در مرحلة‌ پیدایش‌ حق‌ شرعی‌ ولایت‌ و مشروعیت‌ بلکه‌ در مرحلة‌ فعلیت‌ و تحقق‌ خارجی‌ حاکمیت‌ مطرح‌ کرده‌ است‌ که‌ می‌تواند برخلاف‌ نظریة‌ انتخاب‌ نیز دانسته‌ شود.

این‌ ولایت‌ و رهبری‌ قطعاً‌ منحصر به‌ عبادیات‌ یا احکام‌ شرعی‌ فردی‌ نیست‌ زیرا ایشان‌ مکرراً‌ و به‌ دلائل‌ عقلی‌ و نقلی‌ تأکید کرده‌ است‌ که‌ دین‌ از دنیا و فقه‌ از سیاست‌ و حکومت‌ جدا نیست‌ و ولایت‌ فقیه‌ کلیة‌ مسائل‌ حکومتی‌ (اعم‌ از قضائی‌ و اجرائی‌ و قانونگذاری) را در بر می‌گیرد. ایشان‌ پس‌ از نقل‌ اجماع‌ از بسیاری‌ فقهای‌ شیعه‌ و سنی‌ در باب‌ حکومت‌ فقیه‌ عادل‌ و ولایت‌ او در امور مربوط‌ به‌ دین‌ و دنیا و معاد و معاش‌ مردم،(40) توضیح‌ می‌دادند که‌ حتی‌ بدون‌ نیاز به‌ ادلة‌ نقلی‌ خاصی، با ادلة‌ عقلی‌ پس‌ از پذیرش‌ اسلام‌ و احکام‌ آن، به‌ ضرورت‌ حکومت‌ فقیه‌ عادل‌ می‌رسیم‌ و دست‌ کم‌ در دو نقطه‌ از مباحث‌ ولایت‌ فقیه‌ می‌گویند که‌ بدون‌ نیاز به‌ بحث‌ متکلمانه‌ همچون‌ مرحوم‌ نراقی، حتی‌ با بحث‌ فیلسوفانه‌ و عقلی‌ می‌توان‌ ولایت‌ فقیه‌ را اثبات‌ نمود و:

«اسلام‌ فقط‌ دنبال‌ آخرت‌ نیست‌ و تنها به‌ مباحث‌ عبادی‌ و فردی‌ در خانه‌ و مسجد نپرداخته‌ بلکه‌ به‌ سیاست‌ و اجتماع‌ و اقتصاد مرتبط‌ است. به‌ جمیع‌ حاجات‌ انسان‌ توجه‌ دارد و آن‌ تز استعماری‌ است.این‌ تصور از اسلام‌ را رسانه‌های‌ شوم‌ اجنبی‌ و عمال‌ استعمار نشر می‌دهند و وارد افکار عمومی‌ مسلمانان‌ و علمأ کرده‌اند. اسلام‌ از دوران‌ وضع‌ و طفولیت‌ و شیرخواری‌ تا مرگ‌ در باب‌ معارف‌ و اخلاق‌ و تکالیف‌ عملی، حساسیت‌ نشان‌ داده‌ است‌ و راجع‌ به‌ علاقات‌ اجتماعی، اقتصادی‌ و سیاسی، روابط‌ حکومت‌ با مردم، حقوق‌ مدنی‌ و جزائی‌ روابط‌ بین‌الملل‌ و ... حکم‌ دارد و مقررات‌ شرعی‌ وضع‌ کرده‌ است."(41)‌ ‌ «فالاسلام‌ دینٌ‌ واسعٌ‌ قد شر‌عت‌ مقرراته‌ علی‌ اساس‌ الدولة‌ والحکومة‌ الحقه‌ فهو دینٌ‌ و دولةٌ، و عقیدةٌ‌ و نظامٌ‌ و عبادةٌ‌ و اخلاقٌ‌ و تشریعٌ، و اقتصادٌ‌ و سیاسةٌ‌ و حکمٌ‌ و... هذا هوالفهم‌ الصحیح‌ الاسلام.»(42)

بنابراین‌ تکلیف‌ ولایت‌ دینی‌ و حکومت‌ اسلامی‌ و دایرة‌ اختیارات‌ ولی‌فقیه‌ روشن‌ می‌شود چون‌ ایشان‌ تصریح‌ می‌کند که: "اسلام‌ دینی‌ است‌ با گسترة‌ کامل‌ که‌ قوانین‌ آن‌ برای‌ تنظیم‌ دولت‌ و حکومت‌ طراحی‌ شده‌ و بنابراین‌ اسلام، هم‌ دین‌ است‌ و هم‌ دولت، هم‌ طرز تفکر است‌ و هم‌ نظام‌ اجتماعی‌ و مدیریتی‌ و هم‌ عبادت‌ و اخلاق‌ و قانونگذاری‌ و اقتصاد و سیاست‌ و قضاوت‌ و ... این‌ است‌ فهم‌ درست‌ از اسلام!!"

ایشان‌ پس‌ از نقل‌ وظائف‌ ولی‌فقیه‌ در حکومت‌ اسلامی‌ که‌ شامل‌ امر به‌ معروف‌ "یدی" و اقدامات‌ اجرائی‌ و حکومتی(43) و نیز برخورد با محتکران، قیمت‌گذاری، دخالت‌ در ادأ دیون‌ و اجبار مدیون‌ به‌ ادای‌ دین‌ و امور سلطانی‌ و ... است‌ در واقع، دایرة‌ اختیارات‌ ولی‌فقیه‌ را تعیین‌ کرده‌ و استدلالی‌ که‌ خود نیز در ضرورت‌ حکومت‌ می‌آورد و آنها را از مجموع‌ روایات‌ و فتاوی‌ فقهأ و نتیجه‌ می‌گیرد، در واقع‌ به‌ اثبات‌ قلمروی‌ وسیع‌ ولایت‌ فقیه‌ می‌پردازد:

دلیل‌ 1. با استفاده‌ از روایات‌ و فتاوای‌ فقهای‌ بزرگ‌ شیعه، نتیجه‌ می‌گیرد که:

الف. اسلام، دین‌ منحصر در عبادیات‌ و آداب‌ فردی‌ نیست‌ بلکه‌ دین‌ حکومت‌ و قانون‌ و اقتصاد و حقوق‌ نیز هست‌ و تفکیک‌ دین‌ از حکومت، تز استعماری‌ است.

ب. اسلام‌ منحصر در قانون‌گذاری‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ قوة‌ مجریه‌ و شرایط‌ آن‌ نیز نظر دارد و اساساً‌ احکام‌ و مقرراتش‌ را بر اساس‌ حکومت‌ صالح‌ عادلی‌ وضع‌ می‌کند که‌ آن‌ قوانین‌ را اجرا کند یعنی‌ قوة‌ مجریه‌ باید تابع‌ شریعت‌ اسلام‌ و ولیفقیه‌ باشد و رهبر، تنها نظریه‌پرداز نیست‌ بلکه‌ عملاً‌ کشور را رهبری‌ می‌کند.
دلیل‌ 2. برای‌ تنظیم‌ منافع‌ و شهوات‌ مردم‌ احتیاج‌ به‌ حکومت‌ است‌ و مراد از ولایت‌ این‌ است‌ که‌ قدرت‌ اجرائی‌ نافذی‌ مجری‌ مقررات‌ دین‌ و ... باشد و به‌ تصریح‌ وی، تأمین‌ امور بهداشتی، تعلیم‌ و تربیت‌ و تدبیر کلیه‌ امور اجتماعی‌ و اقتصادی‌ و ارتباطات‌ و مخابرات‌ و راهسازی‌ و مؤ‌سسات‌ رفاهی‌ و مالیات‌ و ... اینها همه‌ به‌ ولایت‌ و حکومت‌ (اسلامی‌ و غیراسلامی) مربوط‌ است.

«فلا یجوز للشارع‌ الحکیم‌ اللطیف‌ بالامة‌ الاسلامیة‌ اهمال‌ هذه‌ المهمة‌ و عدم‌ تعیین‌ وظیفة‌ المسلمین‌ بالنسبة‌ الی‌ اصلها و شرائطها و حدودها حتی‌ بالنسبة‌ الی‌ عصر الغیبة‌ لعدم‌ تفاوت‌ الازمنة‌ فی‌ ذلک.»
(چنانچه‌ ملاحظه‌ می‌شود ایشان‌ حتی‌ تأمین‌ امور بهداشتی، تدبیر کلیة‌ امور اجتماعی‌ و اقتصادی‌ و ارتباطات‌ و مخابرات‌ و راهسازی‌ و مالیات‌ و مؤ‌سسات‌ رفاهی‌ و کلیة‌ امور دولتی‌ و حکومتی‌ را جزء وظایف‌ و اختیارات‌ ولایت‌ فقیه‌ - البته‌ با استفاده‌ از کارشناسان‌ صالح‌ - دانسته‌ و نتیجه‌ می‌گیرد که‌ امکان‌ ندارد خداوند این‌ امور مهم‌ را بلاتکلیف‌ گذارده‌ و وظیفة‌ مسلمین‌ را در باب‌ اصل‌ این‌ امور و شرایط‌ و حدود آن‌ در عصر غیبت، معلوم‌ نکرده‌ باشد زیرا این‌ امور و نیازها مخصوص‌ زمان‌ معصوم‌ نیست‌ بلکه‌ تا ابد مطرح‌ و لذا جزء قلمروی‌ ولایت‌ فقیه‌ نیز می‌باشد).

دلیل‌ 3. روایت‌ صدوق‌ در عیون‌ الاخبار الرضا از فضل‌ بن‌ شادان: ایشان‌ در باب‌ فلسفة‌ حکومت‌ و ولایت‌ اولی‌الامر و معصومین، ادله‌ای‌ می‌آورد و سند روایت‌ را توثیق‌ کرده‌ و در فقه‌ الحدیث‌ آن‌ می‌گویند که‌ عین‌ تعلیلات‌ و فلسفه‌ای‌ که‌ برای‌ حکومت‌ معصوم‌پذیرفته‌ شده، در حکومت‌ فقیه‌ عادل‌ هم‌ جاری‌ است. زیرا این‌ وظایف‌ حکومتی‌ را فرشتگان‌ انجام‌ نمی‌دهند بلکه‌ باید حکومت‌ اسلامی‌ انجام‌ دهد.(44)

روایت‌ مزبور در باب‌ وظایف‌ حکومت‌ اسلامی‌ می‌گوید:

«جامعه‌ نیازمند حاکم‌ و رهبر امینی‌ است‌ که‌ مانع‌ تجاوز افراد از حدود خویش‌ و ورود به‌ ممنوعات‌ شود زیرا اگر روال‌ طبیعی‌ حاکم‌ شود و مهار نگردد، مردم‌ از منافع‌ شخصی‌ و لذائذ خود در نمی‌گذارند و هدف‌ هر یک، صرفاً‌ تأمین‌ منافع‌ خود خواهد شد."

پس‌ حاکم‌ اسلامی، باید روال‌ کار جامعه‌ را نظم‌ دهد به‌ گونه‌ای‌ که‌ مانع‌ فساد شود و احکام‌ و حدود خدا را جاری‌ کند. هیچ‌ جامعه‌ و فرقه‌ای، بی‌نیاز از رهبر و رئیس‌ در امر دین‌ و دنیا که‌ تقسیم‌ ثروت‌ عمومی‌ و اقامة‌ نماز جمعه‌ و جماعت‌ کند و مانع‌ ظلم‌ ظالم‌ شود و...نیست‌ وگرنه‌ دین‌ بر باد می‌رود و سنت‌ و احکام، تغییر می‌کند و بدعتگزاران‌ زیاد می‌شوند و مسلمین‌ در شبهه‌ می‌افتند... چون‌ تودة‌ مردم‌ نیازمندند و اهوأ و منافع‌ و روحیات‌ مختلف‌ و متضاد دارند. اگر کسی‌ حافظ‌ تعالیم‌ پیامبر نباشد، ملت‌ فاسد می‌شود.

واضح‌ است‌ که‌ (و آقای‌ منتظری‌ نیز به‌ همین‌ دلیل‌ برای‌ ضرورت‌ حاکمیت‌ از جمله‌ به‌ این‌ روایت، استناد می‌کند) که‌ این‌ ادله‌ همه‌ در زمان‌ غیبت‌ معصوم(ع)، همچون‌ دوران‌ حضور، برقرار و مقتضی‌ تشکیل‌ حکومت‌ اسلامی‌ تحت‌ ولایت‌ فقیه‌ در همة‌ دورانهاست‌ و دقیقاً‌ قلمروی‌ این‌ حاکمیت‌ را همان‌ وسعت‌ نیازهای‌ اجتماعی‌ (اعم‌ از اقتصادی‌ و سیاسی‌ و حقوقی‌ و فرهنگی) اثبات‌ می‌کند، به‌ عبارت‌ دیگر همة‌ وظایف‌ مدنی‌ و تأمیناتی‌ و خدماتی‌ حکومتهای‌ عرفی‌ و عقلائی‌ و همة‌ اختیارات‌ یک‌ حکومت، دقیقاً‌ در مورد ولایت‌ فقیه‌ نیز صدق‌ می‌کند بلکه‌ دایرة‌ اختیارات‌ حکومت‌ اسلامی‌ بیشتر است‌ زیرا وظایف‌ وسیع‌تر و شامل‌تری‌ از یک‌ حکومت‌ مادی‌ صرف‌ دارد و آقای‌ منتظری‌ نیز در دامنة‌ اختیارات‌ رهبری‌ نظام، کاملاً‌ بر این‌ گستره، تأکید می‌ورزیدند و این‌ تأکید به‌ حدی‌ بود که‌ در مذاکرات‌ قانون‌ اساسی، هر جا در باب‌ قوای‌ سه‌ گانة‌ کشور بحث‌ شده، ایشان‌ جانب‌ اختیارات‌ وسیع‌تر رهبری‌ را گرفته‌ و مثلاً‌ اگر در باب‌ استقلال‌ قوة‌ قضائیه‌ (مذاکرات‌ اصل‌ 142) بحث‌ می‌شده، ایشان‌ اعتراض‌ می‌کردند که:

«کلمة‌ مستقل‌ در عبارت‌ "قوه‌ای‌ است‌ مستقل"، باید عرص‌ کنم‌ که‌ ما یک‌ رهبری‌ داریم‌ که‌ همة‌ قوا زیر نظر اوست. دادستان‌ و رئیس‌ دیوانعالی‌ کشور باید از طرف‌ رهبر معین‌ شود ولی‌ معنای‌ "مستقل"، این‌ است‌ که‌ از همه‌ کس‌ مستقل‌ است!! و این‌ درست‌ نیست. لااقل‌ تصریح‌ کنید که‌ مستقل‌ از قوة‌ مجریه‌ و مقننه‌ باشد.»

حتی‌ در پاسخ‌ به‌ آقای‌ صافی‌ که‌ می‌گوید:

«قاضی‌ مثل‌ سایر کارمندان‌ دولت‌ نیست‌ که‌ اگر والی‌ دستوری‌ به‌ او داد او باید آن‌ دستور را انجام‌ بدهد."ایشان‌ پاسخ‌ می‌دهند:" قاضی‌ بالاخره‌ منصوب‌ رهبری‌ است‌ پس‌ مستقل‌ نیست.»(45)

یابه‌ عنوان‌ مثال‌ در باب‌ اصل‌ 147 که‌ انتخاب‌ ریاست‌ دیوانعالی‌ و دادستان‌ کل‌ کشور به‌ وسیلة‌ رهبر را محدود به‌ افراد مورد تأییداکثریت‌ قضات‌ کشور می‌کرد، ایشان‌ شدیداً‌ باانتخاب‌ قضات‌ و اکثریت‌ مخالفت‌ کرده‌ و می‌پرسد:

«اگر از طرف‌ قضات‌ تعیین‌ شدند ولی‌ از نظر رهبر، واجد شرایط‌ نبودند، اینجا چه‌ باید کرد؟»(46)
و از این‌ موارد در مجلدات‌ ولایت‌ فقیه‌ و سایر سخنان‌ ایشان، نظایر بسیار است.

جناب‌آقای‌ منتظری‌ در باب‌ اختیارات‌ ولیفقیه‌ و وجوب‌ اطاعت‌ از او (حتی‌ از ناحیة‌ فقهأ) مکرراً‌ استدلال‌ عقلی‌ و نقلی‌ کرده‌ و تصریح‌ نموده‌ که‌ پس‌ از تحقق‌ ولایت‌ یک‌ فقیه، دیگر "خط‌ قرمز" برای‌ سایر فقهأ به‌ وجود می‌آید:

«فلا محالة‌ یصیر الوالی‌ بالفعل‌ من‌ الفقهأ من‌ انتخبته‌ الامة‌ وفوضت‌ الیه‌ الامانة‌ الالاهیة‌ فهو الذی‌ یحق‌ له‌ التصدی‌ لشؤ‌ون‌ الولایة‌ بالفعل‌ و لا یجوز للباقین‌ و ان‌ وجد والشرائط‌ مباشرتها الا تحت‌ امره‌ و نظره‌ من‌ غیر فرق‌ بین‌ الامور المالیة‌ و غیرها و الجزئیه‌ والکلیة»

یعنی‌ "وقتی‌ ولایت‌ و حاکمیت‌ برای‌ فقیه‌ واجد شرایطی، توسط‌ خبرگان‌ ملت، تحقق‌ و فعلیت‌ یافت‌ و امانت‌ الهی‌ به‌ او تفویض‌ شد، اوست‌ که‌ متصدی‌ شئون‌ و اختیارات‌ حکومتی‌ است‌ و هیچکس‌ دیگر و سایر فقهأ، حتی‌ اگر واجد شرایط‌ باشند حق‌ تصرفات‌ حکومتی‌ را ندارند مگر آنکه‌ تحت‌ امر و تحت‌ نظر رهبر باشند و هیچ‌ تفاوتی‌ میان‌ امور مالی‌ و سایر امور، اعم‌ از جزئی‌ و کلی‌ از این‌ حیث‌ نیست!!"

‌‌انتخابات‌ خبرگان:

این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ مردم‌ در انتخابات‌ خبرگان‌ شرکت‌ کنند. اما به‌ عقیدة‌ آقای‌ منتظری‌ در مباحث‌ فقهی‌ خود، حتی‌ اگر مردم‌ در انتخابات‌ خبرگان‌ شرکت‌ نکنند، باز ولایت‌ فقیه، ثابت‌ است‌ و گر چه‌ مردم، به‌ دلیل‌ امتناع‌ از شرکت‌ در انتخابات‌ معصیت‌ کرده‌اند اما وظایف‌ ولی‌فقیه، دست‌ کم‌ از باب‌ حسبه‌ و در هر حدی‌ که‌ امکان‌ داشته‌ باشد باقی‌ است‌ و در هر صورت: «لا یجوز تقدم‌ غیره‌ علیه‌ فی‌ ذلک‌ مع‌ وجوده‌ بل‌ یجب‌ الائتمار باوامره» پس‌ همه‌ باید از او اطاعت‌ کنند.

اعتراف حرمت‌شکنان عاشورا به اجرای دستور صهیونیست‌ها و منافقین

اعتراف حرمت‌شکنان عاشورا به اجرای دستور صهیونیست‌ها و منافقین





در روزهای پایانی دی ماه، شعبه 15 دادگاه انقلاب در سه جلسه علنی تعدادی از متهمان فاجعه حرمت‌شکنی روز عاشورا را محاکمه می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید برخی اظهارات این متهمان است و نکته جالب آنجاست که بسیاری از بازداشت شدگان روز عاشورا بهایی و سابقه تشکیلاتی نفاق داشته اند.

برادرم در قرارگاه منافقین بود و به خاطر ملاقات با برادرم در سال 87 به آنجا رفتم. خانمی به موبایلم زنگ زد و گفت می‌خواهی برادرت را ببینی؟ از آنجا که من اعتیاد داشتم و نه جایی به من کار می‌دادند و نه امکان مالی برای مسافرت داشتم به هوای مسافرت در خارج از کشور جواب تلفن را دادم تا ببینم می‌گویند خارج، در آنجا چه خبر است.متهم گفت: برادرم هفت سال است آنجاست و وقتی به آنجا رفتم عمویم را نیز دیدم. برای این سفر به مریوان رفتم، یک نفر آنجا همراه عکسم منتظرم بود. من را به صورت قاچاق از مرز خارج کردند. بیشتر از ده روز و کمتر از 15 روز در قرارگاه اشرف بودم.

در قرارگاه اشرف از موزه دیدن کردم و آنها فیلمی را برایم پخش کردند و تبلیغاتی داشتند اما من درگیر کار سیاسی نبودم من آدم سیاسی نیستم این سفر را به هوای پیدا کردن کار در اروپا انجام دادم و اعتیاد و توهمات آن باعث شد به قرارگاه اشرف بروم. دو تن از عموهایم به لحاظ ارتباط با منافقین در سال 60 اعدام شدند.

در قرارگاه اشرف یک ایمیل به من دادند و گفتند وقتی به ایران رسیدی خبر سلامتی‌ات را به ما بده چیز دیگری به من ندادند که این کار را بکن یا نکن. ضمن این‌که سفر من جنبه سیاسی نداشت و بعد از بازگشت به ایران از آنجایی که درگیر اعتیاد بودم توقع سیاسی بودن نمی‌رفت. خانمی به نام سارا با من تماس گرفت؛ فکرم این بود که الان مرا دعوت می‌کنند و یک سال ونیم که بابت آنها زندانی بودم خسارت به من می‌دهند و با این خسارت می‌توانم برای خودم کار و کاسبی راه بیندازم. بچه مریض دارم که به خاطر اعتیادم نتوانستم خرجش را بدهم.

روز قدس در کنار مسجد الجواد ایستاده‌ بودم و کنجکاو بودم و می‌خواستم بدانم چه خبر است؟ دو فیلم گرفتم و برای منافقین فرستادم. از قبر ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی نیز فیلم گرفتم و فرستادم. محارب علیه جمهوری اسلامی نیستم و دنبال سیاست نیز نیستم. منافقین هفت یا هشت بار ایمیل فرستادند که در آنها به من اعتراض می‌کردند که چرا جواب نمی‌دهی. مثلاً می‌گفتند به بهشت‌زهرا برو ببین چه خبر است؟ می‌رفتم و می‌دیدم خبری نیست.

پدرم در سال 67 اعدام شده بود

مادرم عضو گروه مادران صلح بود. پدرم در سال 67 به اعدام محکوم شد و عمویم در سال 63 به دلایلی از ایران خارج شد. من در جهت نقد کمونیسم بودم و تا‌کنون عضو هیچ گروه و انجمنی نبودم، اما فعالیت نوشتن خود را در رسانه‌های داخلی و خارجی انجام می‌دادم.این را از من بپذیرید که من ناچاراً گرایش قلبی به پدرم دارم، اما حقیقت این است که آنهایی که آن سوی آب ایستاده‌اند که دوستان قدیمی پدرم بودند، به راحتی دوست دارند ما را ملعبه کنند به اسم خانواده جانباختگان.

من در صفحات اندیشه چند روزنامه اصلاح‌طلب فعالیت داشته و مصاحبه‌های زیادی با روشنفکران انجام داده‌ام، واقعیت این بود که این عده به جای آن‌که‌ زاده فرهنگ، تاریخ و اجتماع خود باشند، همیشه نگاه از بالا داشتند و نسخه‌پیچی می‌کردند. مقالاتی که من می‌نوشتم اگرچه موضوعشان سیاسی بود، اما کاملاً یک گرایش فرهنگی داشتم. کار عمده من نوشتن بود.

من تجمعات زیادی نرفتم و در تجمع عاشورا هم نه شعاری دادم و نه تخریبی انجام دادم. البته به خاطر این‌که چند ترمی حقوق خوانده‌ام می‌دانم که در آن هوای غبارآلود بین فرد معترض و کسی که مستقیماً شعارهای ساختارشکن می‌داد تفاوتی نبود. البته مقام معظم رهبری گفته‌اند مواظب نگفتن‌هایمان هم باشیم.

در روز عاشورا با هماهنگی قبلی با پنج تن از دوستانم و بدون قصد سیاسی مشخصی در تجمعات شرکت کردیم. در مسیری که از ماشین پیاده شدیم و حرکت کردیم هیچ شعاری ندادیم و فقط تماشاگر بودیم. ماشین مال من بود، اما من دوستانم را ترغیب نکردم. این‌طور نبود که من سازمان‌دهنده این پنج نفر باشم و حتی پیش از رسیدن به خیابان حجاب وقتی که دوستانم تصمیم گرفتند به خیابان آزادی بروند همه دوستانم اقرار کردند که من نگذاشتم آنها در تجمعات شرکت کنند. من از لحظه اولی که وضعیت خیابان طالقانی را دیدم فهمیدم مسائلی که اتفاق می‌افتد ربطی به عقاید، شعائر و عرف جامعه ما ندارد.

بخشی از این محاکمه در واقع محاکمه من نیست. محاکمه رهبرانی است که حاضر نشدند به احزاب رسمی تن بدهند و فضا را باز گذاشتند تا رسانه‌های خارجی و اپوزیسیون خط و ربط تعیین کنند. چرا آنها پاسخگو نیستند؟ چرا کسانی که با ادعای تقلب، اعلام تجمع کردند مسئولیت کارشان را نمی‌پذیرند؟من 11 صبح روز عاشورا در خیابان طالقانی بودم و وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم که چه اتفاقاتی افتاده است و هیچ برنامه‌ریزی نکرده بودم. پس آنهایی که با بیانیه‌های خودشان که احتمالاً خیلی خوش‌نویس هم هست ما را سر شوق آوردند چه؟

حرف‌های محسن سازگارا را باور کرده بودم

من در تجمعات غیرقانونی ‏25‏، ‏26‏ و ‏28‏ خرداد شرکت کردم و در اغتشاشات ‏18‏ تیر، ‏16‏ آذر و ظهر عاشورا حضور داشتم که در ظهر عاشورا در مقابل پارک لاله در خیابان کارگر شمالی حضور داشتم و شعار می‌دادم. از این تجمعات خبرهایی را به رسانه‌هایی چون سی.ان.ان، الجزیره، دویچه وله، بی.بی.سی فارسی و صدای امریکا ارسال کردم. درباره روز عاشورا چیزی حدود ‏100 اس.ام.اس از خودم ارسال کردم. خبرهای سایت‌هایی مثل بالاترین را خیلی دنبال می‌کردم و این خبرها کاملاً ذهنیت مرا خیلی پر کرده بود و تمام خبرها را باور می‌کردم و فکر می‌کردم همه این حرف‌ها حقیقت دارد.

عضو خبرنامه اشخاصی چون محسن سازگارا بودم زیرا فکر می‌کردم این شخص که خودش قبلاً در نظام بوده و اکنون از نظام جدا شده، قطعاً نظام مشکل دارد و با توجه به موقعیت ایشان در نظام و این‌که از نظام خارج شده من حرف‌هایش را باور می‌کردم. فکر می‌کردم ما در نتیجه انتخابات و نظام اکثریت هستیم و این‌که در اغتشاشات به ما ظلم می‌شود و نظام و دولت سعی می‌کنند صدای مخالفان را به هر نحوی که شده خفه و آنها را سرکوب کند و این چیزی بود که دائماً از طریق رسانه‌ها و سایت‌ها به ما القا می‌شد.

درباره نامه توهین آمیزی که برضد مقام معظم رهبری به دادگاه لاهه ارسال کردم، باید بگویم این نامه در سایت بالاترین نوشته و تبلیغ شده بود و من جزو امضاکنندگان این نامه بودم.

از شهرستان‌ها بی خبر بودیم

من پشیمان هستم و این‌که چه شد تا ابراز پشیمانی کنم. می‌خواهم بگویم اولاً این‌که تعدادی از دوستان من بعد از واقعه عاشورا از شهرستان آمدند و من درباره نتیجه انتخابات با آنها صحبت کردم اولاً این افراد به من گفتند این نتیجه انتخاباتی که در شهرستان‌ها صورت گرفته به این صورت نیست و کاندیدایی که من فکر می‌کردم باید رأی می‌آوردند در شهرستان‌ها به این صورت نیست.

حتی خواهرهای من در شهرستان‌ها که طرح پزشکی خود را طی می‌کنند، آنها نیز به واسطه حضور خود در شهرستان‌ها به این نتیجه رسیده بودند و حتی به من نیز این موضوع را گفتند که در انتخابات آنچه که ما فکر می‌کردیم و این‌که در انتخابات تقلب صورت گرفته و همین موضوع مبنای اطلاعات و اغتشاشات شده و باعث اقدامات زشتی که ما انجام دادیم شده نیست و این نکته را متوجه‌ام کرد که کارهای من کورکورانه و همه اقدامات غلط بود و این‌که بدون تحقیق و بررسی فقط با شنیدن حرف‌هایی که دوست داشتم بشنوم آن هم از رسانه‌های خارجی و با القائات دشمنان انقلاب بلافاصله نتیجه انتخابات را محکوم کردم و نظام و همه دستگاه‌ها را متوجه این محکومیت خود کردم.

منتها آن زمان دیگر کار از کار گذشته بود و مدتی بعد از آن دستگیر شدم. هنوز این مسئله در فکر و ذهن من بود که در زندانها اعمالی مثل تجاوز، شکنجه و اعتراف‌های زوری و قرص خوراندن به برخی از متهمان و چیزی از این دست صورت می‌گیرد و هیچ کدام از حرف‌هایی را که گفته می‌شد باور نمی‌کردم بنابراین همین‌ها تصورات مبنای خیلی از اغتشاشاتی بود که من در آنها شرکت کردم یعنی وظیفه خود می‌دانستم که باید در این اغتشاشات شرکت کنم چرا که در رسانه و خبرگزاری‌هایی که قبولشان داشتم و فکر می‌کردم که حرف‌های درست و واقعیت را می‌زنند این موضوع تقلب در انتخابات واقعیت دارد.

عضو تشکیلاتی منافقین بودم

از 13 سالگی در تنها کتابخانه محل که متعلق به سازمان منافقین بود با کتاب‌های آنها آشنا شدم و در همان زمان آموزگارمان را به لحاظ فعالیت با سازمان اعدام کردند و در سال 1384 جذب سازمان منافقین شدم و با ایمیل با آنها ارتباط برقرار کردم، آنها اسامی مختلفی چون رضا، موسی، رامین برای من انتخاب کردند و فعالیت‌های تبلیغی داشته‌ام تا اواسط سال 86 توسط مأموران اطلاعات بازداشت شدم، اما مورد رأفت دستگاه قضایی قرار گرفتم و بعد از آن هیچ گونه ارتباطی با سازمان نداشتم.

پس از طی سه ماه محکومیت و شش ماه انفصال خدمت که در واقع 2 سال حقوق نگرفتم، منافقین با من تماس گرفتند که این موضوع را به حراست اطلاع دادم و محل زندگی ام را جابه جا و به پاکدشت رفتم، اما از سوی سیمای منافقین ایمیل‌های متعددی برای من فرستادند و با آنها ارتباط برقرار کردم. آنها نام مستعار شهاب را برای من گذاشتند و سرپل ارتباطی جدیدم مهری شد که مرا ترغیب به شرکت در تجمعات کرد، اما نتوانستم در تجمعات شرکت کنم. تنها عکسی از تجمعات 16 آذر تهیه و برای آنها ارسال کردم و برای روز عاشورا فایلی حاوی لیست شعارها، عکس مسعود و مریم رجوی برایم فرستادند و خواستند که عکس‌ها را منتشر و آن را در بین تجمع کنندگان پخش کنم، سپس از آنها عکس گرفته و برایشان بفرستم.

روز عاشورا بدون این که موضوع را به خانمم بگویم با دختر کوچکم به زیر پل کالج رفتیم که موبایلم زنگ خورد و از سیمای منافقین از من درباره وضعیت آنجا سؤال کردند که من گفتم مردم شعار الله اکبر می‌دهند، جمعیت زیاد است. انگار انقلاب57 رخ داده، سنگ پرانی از بالای پل می‌شود، گاز اشک آور زدند و صدای تیراندازی می‌آید که در این زمان ارتباط تلفنی قطع شد. فیلم کوتاهی از جمعیت گرفتم و زمانی که نیروی انتظامی وارد صحنه شد، می‌خواستم به منزلم برگردم که از سوی منافقین با من تماس گرفتند و گفتند به سمت ولیعصر برو که من باتری و سیم کارت موبایلم را درآوردم.

بعد از عاشورا در تلویزیون چند خانم بدحجاب را دیدم که شعارهای منافقین را سر می‌دادند و به جای عکس مسعود و مریم پارچه سبز بالای سرشان گرفته بودند. بعد از روز عاشورا نامه‌ای از سرپل قبلی ام رسید، مبنی بر این که شیوا سرپل جدید است و پروسه جدیدی را بیان کردند مبنی بر این که در داخل تاکسی سوار شوید و به جای میدان ولیعصر بگویید به میدان مصدق می‌روم. سپس از این موضوع فیلم بگیرید و برای ما بفرستید.

بیت العدل بهائیان دستور اغتشاش در روز عاشورا داده بود

بیت‌العدل هیأت 9 نفره‌ای در کشور فلسطین اشغالی هستند که تمام تشکیلات جامعه بهائی را در اختیار دارند و بهائیان باید طبق اوامر آنها عمل کنند و معمولاً پیام‌هایش را از طریق برگزاری ضیافت‌هایی به جامعه بهائی منتقل می‌کنند و تا قبل از انتخابات مجلس هشتم، بیت‌العدل فعالیت سیاسی را ممنوع اعلام کرده بود، اما در انتخابات مجلس هشتم به ما اجازه شرکت دادند و پس از آن هم در انتخابات دهم اجازه شرکت داشتیم. در انتخابات حضور داشتم و در تجمع 25 خرداد از میدان انقلاب تا آزادی به همراه یکی از دوستان بهائی‌ام شرکت کردیم.

در روز عاشورا نیز من از طریق شبکه بی‌بی‌سی انگلیسی، صدای امریکا و رادیو فردا متوجه شدم که قرار است تجمعی برگزار شود. از طریق یکی از دوستان جامعه بهائی نیز اس‌ام اسی دریافت کردم. در روز عاشورا ساعت 9:30 صبح به یکی از دوستان بهائی‌ام زنگ زدم که او گفت من با گروه خودم می‌روم.

در نتیجه من به همراه پنج نفر دیگر در میدان فاطمی قرار گذاشتیم و سپس به سمت پائین حرکت کردیم. روی پل حافظ تجمع نیروی انتظامی را دیدم و زیر پل اغتشاشگران بودند. بیت‌العدل احساس می‌کردند در جمهوری اسلامی ایران حق آزادی‌های بیشتری دارند. هرچند به نظر من آزادی کامل در زمینه عقیدتی داشتند. تشکیلات ضیافت زیر نظر بیت‌العدل است. هر منطقه چند ضیافت و یک ناظم ضیافت دارد. ضیافت ما حدود 20 نفر عضو داشت و هدفشان این بود که حرکت ضد ارزش‌های نظام انجام بدهند.



قدرت‌طلبی و ترس ظالمان در قاب دو حادثه


قدرت‌طلبی و ترس ظالمان در قاب دو حادثه
قدرت‌طلبی و ترس ظالمان در قاب دو حادثه


امسال مردم در روز عاشورا با ذکر دو مصیبت به اشک می‌نشینند؛ یکی مصیبت عاشورای سال 61 هجری قمری و دیگری مصیبت عاشورای سال 88 هجری شمسی.


اینکه کدام مصیبت برای مردم این عصر و زمان بزرگ‌تر و عمیق‌تر بنماید، سؤالی است که پاسخ آن دشوار و پیچیده است؛ از یک سو مردم شمر را در صحرای کربلای سال 61 می‌بینند که بر سینه حسین‌(ع) نشسته و سر مبارک آن حضرت را می‌برد و از سوی دیگر مقابله منافقین سال 88 را با مقام ولایت به چشم می‌بینند و می‌شنوند شعار سخیف «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و دردناک و غم‌انگیزتر آنکه هر دو جمعیت در دو برهه تاریخی به یک شکل صف‌بندی کرده بودند.


عمر بن سعد ملعون نزد سپاهیانش، امام حسین‌(ع) را یک خارجی و بی‌دین معرفی کرده بود و افراد را به عنوان اینکه شما در راه دین خدا می‌جنگید، به ریختن خون خدا تشویق کرد و سال گذشته نیز مردمی‌که بر سر نمازگزاران و عزاداران حسین(ع) سنگ پرتاب کردند، لقب «مردم خداجو» را از سوی میرحسین موسوی دریافت کردند.

این دو جمعیت در دو دوره تاریخی با بغض و کینه از ولایت به نام دین وارد میدان شدند، اما به کام نفاق و ظلم به اسلام عمل کردند.

آمیختگی ترس و قدرت، دلیل جنگ مقابل امام (ع)

در سال 61 هجری قمری حادثه بزرگ عاشورا رخ داد. این حادثه در واقع از آن جهت بود که عده ای از عوام با تهدید کاخ ابن زیاد و البته جهالت و بی‌بصیرتی خود به مبارزه با سپاه امام حسین(ع) رفتند. خواص آن دوران نیز یا به خاطر ملک ری، دین خدا را تفسیر به رأی کردند و در روز عاشورا به سپاه کافر خود گفتند: «ای لشکر خدا بر اسب‌هایتان سوار بشوید، حسین و یارانش را بکشید و به بهشت بروید» یا به خاطر حب نفس، دنیاطلبی‌و ترس از زوال منافع و قدرت، حق را باطل و باطل را حق جلوه دادند. در واقع عده ای که در روز عاشورای سال 61 مقابل امام سوم شیعیان که برای جلوگیری از انحراف دین اسلام و امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده بود، ایستادند و جنگیدند، کسانی بودند که در مخیله خود مخلوطی از «ترس» و «قدرت» را جای داده بودند. «ترس از تضعیف قدرت» و «قدرت‌طلبی‌ برای تضعیف درجه ترس».

به هر حال حادثه سال 61 قمری امروز برای اکثریت پیروان راه حسین‌(ع) روشن و تفسیر شده است. آنچه اینک مهم و اساسی است، درک واقعیات زمان حال با نگاه به حوادث زمان گذشته است.
فتنه در عاشورا با پیام حمایت



ورشکستگان سیاسی

حوادث سال گذشته را به یاد آورید. میرحسین موسوی پس از فراز و نشیب فراوان و بحث درباره اینکه او از طیف اصلاحات برای ریاست‌جمهوری نامزد انتخاباتی شود یا خاتمی، سرانجام به میدان رقابت آمد.

شعار وی در ابتدا قانونمداری و پیروی از خط امام بود. اما با پایان انتخابات و اعلام نتایجی که دلخواه اصلاح‌طلبان نبود، تحرکاتی از سوی این طیف افراطی آغاز شد و موسوی، خاتمی‌و کروبی‌ به عنوان سردمداران اغتشاشات، کار را به جایی رساندند که شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» در راهپیمایی روز قدس و نیز شعارهایی بر ضد ولایت فقیه در روز عاشورای سال پیش، اوج قانون‌گریزی ورشکستگان سیاسی را نشان داد و ثابت کرد که اینان خواسته یا ناخواسته «اسلامیت» و «ولایت» را در نظام جمهوری اسلامی ‌ایران نشانه رفتند. این حرکات که فقط با یک دروغ آغاز شد و آن ادعای تقلب در انتخابات بود، برای «کسب قدرت» و «ترس از گوشه‌نشینی سیاسی» بود.

حوادث روز عاشورای 88 که آشکارا تعارضات آشوبگران با «خط دین» یا لااقل «دین با سیاست» را نشان داد، در کمال تعجب مورد حمایت و تأیید برخی از سران فتنه قرار گرفت و این تأیید و تشویق معنایی نداشت غیر از آنکه «ای‌لشکر خدا بر اسب‌هایتان سوار بشوید، انقلابیون را بکشید و به بهشت بروید».
اما 9 دی 88 پایانی بود بر خط نفاقی که از سال 61 کشیده شده بود و در فتنه 88 تبلوری دوباره یافت. هرچند که بر خط نفاق پایانی نیست، اما بصیرت حامیان ولایت در هر عرصه و زمان می‌تواند تأثیرات فتنه و نفاق را در حد اعلی خنثی کند؛ همانگونه که 9 دی سال گذشته مردم انقلابی‌ و حامیان ولایت فقیه به میدان آمدند و اینبار نگذاشتند تا همچون سال 61 قمری حتی یک پیروزی ظاهری هم نصیب منافقین شود. بی‌شک پیروزی انقلابیون در برابر فتنه گران و آشوبگران روز عاشورا ادامه پیروزی باطنی و واقعی اباعبدالله در صحرای کربلا بود که درس مقاومت و ایستادگی در برابر نفاق و انحراف را برای نسل‌های آینده به یادگار گذاشت.

جندالشیطان مسئولیت حادثه تروریستی چابهار برعهده گرفت



جندالشیطان مسئولیت حادثه تروریستی چابهار برعهده گرفت
جندالشیطان مسئولیت حادثه تروریستی چابهار برعهده گرفت؛
ردپای وهابیون بین اللملی در حادثه تروریستی چابهار

 شبکه العربیه متعلق به تندرو ترین شاهزادگان وهابی خاندان آل سعود در حالیکه هنوز گروهک تروریستی جندالشیطان تا این لحظه به صورت رسمی نسبت به این حادثه تروریستی موضع گیری نکرده است، اعلام کرد که گروهک جندالشیطان مسئولیت این حادثه را برعهده گرفته است .

 

شبکه العربیه اعلام کرد که گروهک تروریستی جندالشیطان مسئولیت حادثه تروریستی چابهار را بر عهده گرفته است .

به گزارش زاهدان پرس شبکه العربیه متعلق به تندرو ترین شاهزادگان وهابی خاندان آل سعود در حالیکه هنوز گروهک تروریستی جندالشیطان تا این لحظه به صورت رسمی نسبت به این حادثه تروریستی موضع گیری نکرده است، اعلام کرد که گروهک جندالشیطان مسئولیت این حادثه را برعهده گرفته است .

به گزارش مانیتورینگ فارس، تلویزیون العربیه وابسته به وهابیون عربستان سعودی که روابط نزدیکی با گروهک تروریستی موسوم به جندالله داشته و پیش از این علاوه بر پوشش اخبار عملیات این گروهک، مصاحبه‌های اختصاصی با رهبران تروریست این فرقه گمراه انجام داده است، لحظاتی پیش در خبری فوری اعلام کرد که "جندالله مسئولیت دو انفجار صبح امروز در جنوب شرق ایران را بر عهده گرفت".  

العربیه به جزئیات بیشتری اشاره‌ نکرد.

جندالشیطان مسئولیت حادثه تروریستی چابهار برعهده گرفت؛
ردپای وهابیون بین اللملی در حادثه تروریستی چابهار

 شبکه العربیه متعلق به تندرو ترین شاهزادگان وهابی خاندان آل سعود در حالیکه هنوز گروهک تروریستی جندالشیطان تا این لحظه به صورت رسمی نسبت به این حادثه تروریستی موضع گیری نکرده است، اعلام کرد که گروهک جندالشیطان مسئولیت این حادثه را برعهده گرفته است .

 

شبکه العربیه اعلام کرد که گروهک تروریستی جندالشیطان مسئولیت حادثه تروریستی چابهار را بر عهده گرفته است .

به گزارش زاهدان پرس شبکه العربیه متعلق به تندرو ترین شاهزادگان وهابی خاندان آل سعود در حالیکه هنوز گروهک تروریستی جندالشیطان تا این لحظه به صورت رسمی نسبت به این حادثه تروریستی موضع گیری نکرده است، اعلام کرد که گروهک جندالشیطان مسئولیت این حادثه را برعهده گرفته است .

به گزارش مانیتورینگ فارس، تلویزیون العربیه وابسته به وهابیون عربستان سعودی که روابط نزدیکی با گروهک تروریستی موسوم به جندالله داشته و پیش از این علاوه بر پوشش اخبار عملیات این گروهک، مصاحبه‌های اختصاصی با رهبران تروریست این فرقه گمراه انجام داده است، لحظاتی پیش در خبری فوری اعلام کرد که "جندالله مسئولیت دو انفجار صبح امروز در جنوب شرق ایران را بر عهده گرفت".  

العربیه به جزئیات بیشتری اشاره‌ نکرد.

خواب سنگین بی.بی.سی


خواب سنگین بی.بی.سی
خواب سنگین بی.بی.سی

بیش از یک ماه است که لندن و چند شهر بزرگ انگلیس به صحنه تظاهرات گسترده و هزاران نفری دانشجویان انگلیسی معترض به طرح افزایش 300 درصدی شهریه دانشگاه ها تبدیل شده و به یکی از مهم ترین سوژه های خبری رسانه های مختلف جهان تبدیل شده است.
   
تحولات و حوادث بیش از یک ماه اخیر مربوط به موج گسترده اعتراض های دانشجویی انگلیس که همواره با خشونت نیروهای پلیس علیه دانشجویان معترض همراه بوده است،تقریبا از نگاه هیچ یک از رسانه های جهان حتی گمنام ترین آنها پنهان نمانده و تنها رسانه هایی که ظاهرا از دنبال کردن این رویدادهای خبرساز از دیگر رقبا جامانده اند، رسانه های انگلیسی و در راس آنها 'بنگاه سخن پراکنی بریتانیا' یا همان 'بی بی سی' معروف است!
مخاطبان بی بی سی که قدیمی ترین،با سابقه ترین و بزرگترین بنگاه سخن پراکنی در سرتاسر جهان محسوب می شود، هر چه بیشتر از طریق این رسانه حوادث و رخدادهای مربوط به تظاهرات دانشجویی انگلیس را دنبال می کنند، کمتر چیزی دستگیرشان می شود.
بی بی سی که با امکانات فراوان به صورت شبکه های مختلف تلویزیونی، رادیویی و اینترنتی در تمام گوشه و کنار جهان خود را به مخاطبان تحمیل کرده و بخش خارجی این بنگاه سخن پراکنی به ویژه بخش رادیویی آن به 33 زبان مختلف جهان اخبار مربوط به رویدادها و تحولات کوچک و بزرگ در تمام نقاط جهان را 'به سبک خاص خود' پوشش می دهد، جای تعجب است که چشم به روی خشونت و ضرب و شتم گسترده پلیس برای سرکوب خونین اعتراضات مدنی دانشجویان به افزایش شهریه دانشگاه ها بسته، و اخبار محدودی هم که از این تظاهرات بی سابقه منتشر می کند، بصورت کاملا گزینشی و در راستای حمایت از دولت و پلیس بریتانیا است.
این بنگاه سخن پراکنی که در اساسنامه آن به صراحت ادعا شده که تحت هیچ گونه نفوذ تجاری و سیاسی قرار ندارد و فقط به مخاطبان خود پاسخگو است، وقتی در مقابل رویدادی مثل تظاهرات گسترده دانشجویان انگلیس قرار می گیرد، با برجسته کردن اخباری چون مجروح شدن چند نیروی پلیس،حمله دانشجویان معترض و خشمگین به خودروی حامل 'پرنس چارلز' و همسرش و همچنین محکوم کردن این حمله از سوی دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس سعی می کند روی دیگر سکه این حوادث را از نگاه مخاطب مخفی نگاه دارد.
بسیاری از شبکه های تلویزیونی جهان تصاویری از حملات خشن پلیس لندن به دانشجویان معترض پخش کردند که در این تصاویر به وضوح شاهد بودیم نیروهای پلیس در حالی که خود را به سپر و کلاه‌خود مجهز کرده بودند، با باتوم و میله های آهنی به دانشجویان جوان حمله می کردند و سر و روی خون آلود دانشجویانی که از سوی پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند، در این تصاویر و عکس های تهیه شده از تظاهرات کاملا مشهود بود.
فیلمی که از خشونت های پلیس در روز گذشته منتشر شد و بازتاب گسترده ای در رسانه ها یافت، نشان می دهد که ماموران پلیس در جریان تظاهرات روز پنجشنبه در لندن یک تظاهرکننده معلول به نام 'جودی مک اینتایر' را از صندلی چرخ دار خود پایین آورده و ضمن کشیدن بدن وی بر روی زمین، او را مورد ضرب و شتم و اهانت قرار می دهند.
همچنین خونریزی مغزی یک دانشجوی 20 ساله به نام 'الفی میدوز' بر اثر ضربات باتوم نیروهای پلیس از دیگر حوادث خشونت بار هفته گذشته بود که تاکنون در رسانه ها منتشر شده است. این دانشجو پنجشنبه شب به مدت سه ساعت تحت عمل جراحی اضطراری قرار گرفت.
البته گویا دوربین های بی بی سی همیشه کمی دیر به سر صحنه می رسیدند و ظاهرا هر بار که تظاهرات دانشجویی در دانشگاه ها و خیابان های شهرهای مختلف انگلیس طی یک ماه اخیر شکل می گرفت و هر بار که نیروهای پلیس دانشجویان را مورد هجوم قرار می دادند، تصویر بردارن و خبرنگارن پرتعداد و حرفه ای بی بی سی بنا به دلایلی این صحنه ها را از دست می دادند و همیشه جای این تصاویر و اخبار مربوط به آن در شبکه های خبری تلویزیونی، رادیویی و اینترنتی بی بی سی خالی بوده و یا بسیار کمرنگ است.
به عنوان مثال بخش فارسی پایگاه اینترنتی بی بی سی در روز سه شنبه هیچ خبر یا گزارشی درباره حوادث اخیر انگلیس نداشت!
اخبار گسترده و پربازتاب مربوط به انتشار تصاویر ده ها نفر از دانشجویان معترض از سوی پلیس و درخواست پلیس از مردم برای شناسایی و معرفی این افراد به عنوان عوامل اصلی ناآرامی ها و همچنین دستگیری تعدادی از دانشجویان و افراد شرکت کننده در تظاهرات اعتراض آمیز از جمله اخباری بود که بی بی سی از پرداختن مناسب به آن خودداری کرد و آن را ندید.
با توجه به اینکه بودجه سالیانه بی بی سی بالغ بر 4 میلیارد و 300 میلیوند پوند است و بخش عمده این بودجه از سوی وزارت امور خارجه انگلیس فراهم می شود، شاید روشی که بی بی سی برای پوشش حوادث و ناآرامی های اخیر این کشور در پیش گرفته، چندان هم غیرطبیعی و تعجب آور نباشد؛ پوششی خاص که در واقع با 'سرپوش گذاشتن' بر واقعیت های ناخوشایند داخلی این کشور انجام می شود.
با نگاهی به عملکرد بنگاه سخن پراکنی انگلیس در پوشش دادن اخبار و تحولات مربوط به سایر کشورها بخصوص کشورهایی نظیر ایران که دولت انگلیس اهداف خاصی را درباره آنها دنبال می کند، و نیز با مقایسه ای ساده بین عملکرد به اصطلاح حرفه ای و جهت دار این رسانه پیر در دو کشور ایران و انگلیس، درک این حقیقت که بی بی سی چه اهدافی را و به نفع چه کسانی دنبال می کند کار چندان سختی نیست.
در بسیاری از موارد بی بی سی به عنوان دست راست دولت انگلیس برای پیشبرد اهداف استعمار پیر در دخالت در امور داخلی کشورها مورد استفاده قرار می گیرد.
سال گذشته در ایران انتخاباتی باشکوه برگزار شد به گونه ای که شور و حضور مردم در این انتخابات نسبت به تمام دوره های انتخابات در سه دهه گذشته بی سابقه بود؛ حضوری که به جهانیان ثابت کرد،نظام جمهوری اسلامی ایران امروز از هر زمان دیگر در طی 30 سال اخیر، مقتدرتر و استوار تر است.
از این رو برخی دولت های غربی با بگارگیری ابزار رسانه ای،سوء استفاده از سفارت و دیپلمات های خود در ایران و تحریک کردن مشتی عوامل سست عنصر داخلی و فریب آنها اقدام به ایجاد و هدایت جریان هایی با هدف ضربه زدن به نظام کردند و بدون تردید هدف اصلی آنان پایه ریزی برای کودتا و براندازی نظام بود.
در این میان نقش بی بی سی و تلاش های این رسانه به ویژه بخش فارسی تلویزیون و پایگاه اینترنتی این آن بر کسی پوشیده نیست.
نکته جالب تر این که بخش فارسی شبکه تلویزیونی بی بی سی در شرایط بسیار حساس و در چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ایران راه اندازی شده و زمان راه اندازی این شبکه کاملا معنا دار بود.
با مقایسه ای ساده میان نحوه عملکرد بی بی سی در پوشش حوادث پس از انتخابات و نقش آن در هدایت، تحریک و تشدید آن حوادث تلخ از یک سو و عملکرد این رسانه مدعی بی طرفی، در پوشش خبری و تصویری اعتراض های گسترده دانشجویی انگلیس و سرپوش گذاشتن بر زد و خورد های خونین و سرکوبگرانه نیروهای دولتی علیه عده‌ای دانشجوی بی دفاع، به روشنی گویای سیاست 'یک بام و دو هوا'ی باسابقه ترین و بزرگترین رسانه جهان است.
حال باید بررسی کرد و دید که بی.بی.سی چرا درمورد این سوژه خبری مهم اینچنین به خواب سنگین فرو رفته و چه زمانی بیدار خواهد شد.