چرا 1+5 به دستور کار همکاری پایبند نماند؟

چرا 1+5 به دستور کار همکاری پایبند نماند؟   
تحولات اخیر خاورمیانه باعث شده بحث‌ها درباره مذاکرات استانبول به حاشیه برود در حالی که این مذاکرات به لحاظ راهبردی دارای اهمیتی ویژه است و بسیاری از جنبه‌های آن همچنان ناشناخته مانده است.

هامون نیوز به نقل از سایت ایران هسته‌ای، یکی از مهمترین بحث‌ها درباره مذاکرات استانبول این است که همانطور که برخی تحلیلگران در ایران پیش از مذاکرات پیش‌بینی کرده بودند 1+5 نتوانست به دستور کار توافق شده در مذاکرات ژنو 3 پایبند بماند و به لحاظ ادبیات و هدفگذاری‌های مذاکراتی نه به ژنو بلکه حتی می‌توان گفت به نوعی به اکتبر 2003 بازگشت. این یادداشت تلاش می‌کند چارچوبی برای درک دلایل این این امر فراهم کند.

اطلاعات موجود از مذاکرات استانبول نشان می‌دهد که کاترین اشتون در آغاز این مذاکرات تأیید کرده است آنچه در مذاکرات استانبول روی آن توافق شد «گفت‌وگو برای یافتن نقاط مشترک همکاری» بوده است اما بلافاصله گفته هیچ موضوعی برای همکاری مهمتر از برنامه هسته‌ای ایران نیست! این نوع نگاه به موضوع نشان دهنده این است که اشتون و 1+5 به سطحی‌ترین وجه ممکن با ایده همکاری مواجه شده‌اند و هیچ در این موضوع تامل نکرده‌اند که چگونه درون این ایده فرصت‌هایی بسیار کلیدی برای ایجاد یک معامله برد - برد وجود دارد که آن را درون هیچ گفتمان دیگری نمی‌توان یافت. سوال این است که چرا گروه 6 با توافق ژنو به طور جدی و عمیق برخورد نکرد؟

عللی مهم در پس این ماجرا نهفته است.
اول؛ توافق 1+5 در ژنو روی دستور کار «گفت وگو برای همکاری» با ایران، به هیچ وجه ناشی از یک باور راهبردی به لزوم ترک گفتمان اعتمادسازی و یافتن یک گفتمان جایگزین برای آن نبود. غربی‌ها روی چیزی با ایران توافق کدند که نه به آن باور داشتند و نه اساسا توانسته بودند یک درک راهبردی از آن به دست بیاوردند و دریابند که مقصود ایران از تأکید بر ضرورت ورود به فاز همکاری چیست. علاوه بر این، غربی‌ها به خوبی می‌دانستند که این دستور کار بوضوح به نفع ایران است چرا که ایران می‌تواند با استناد به آن، از بحث درباره هرگونه نقطه غیر مشترک از جمله مسئله غنی سازی و نگرانی‌های ادعایی غرب درباره آن خودداری کند. در واقع 1+5 روی دستور کاری با ایران توافق کرد که از همان ابتدا بنای پایبند ماندن به آن را نداشت. پرسش این است که اگر غرب به دستور کار گفت‌وگو برای همکاری باور نداشت و آن را به نفع ایران می دانست، پس چرا آن را پذیرفت؟ این پرسش، پاسخی ساده و البته به لحاظ راهبردی بسیار کلیدی دارد. یک پاسخ این است که غربی‌ها بویژه آمریکا می‌دانستند که اگر دستور کار پیشنهادی ایران را نپذیرند، ایران هیچ علاقه‌ای به تداوم مذاکرات نخواهد داشت و در نتیجه مذاکرات در همان ژنو شروع نشده به پایان خواهد رسید. این در حالی است که تداوم مذاکرات در بلند مدت و توافق با ایران روی چارچوبی که ویژگی‌ها و مشخصات یک سلسله مذاکرات طولانی مدت را معین کند اکنون یکی از کلیدی‌ترین بخش‌های راهبرد آمریکا در مقابل ایران است. (اینکه چرا چنین است، موضوع نوشته‌هایی دیگر خواهد بود.) تیم مذاکره کننده ایران در ژنو این موضوع را به طور کامل به طرف غربی تفهیم کرد که تداوم مذاکرات فقط در یک صورت امکانپذیر است و آن هم این است که منطق ایرانی برای تداوم مذاکرات را بپذیرد. گروه 6 و کاترین اشتون دستور کار پیشنهادی ایران را پذیرفتند بی آنکه به آن اعتقاد داشته باشند و هدفشان هم صرفا این بود که بتوانند از این طریق با ایران بر سر زمان و مکان یک دور مذاکره دیگر توافق کنند. پس در درجه اول، توافق ژنو محصول نیاز راهبردی غرب به تداوم مذاکرات با ایران بوده است و این نکته‌ای است که باید همواره به یاد داشت.

دوم؛ عامل دوم موثر در اینکه گروه 6 نتوانست در استانبول به دستور کار توافق شده در ژنو پایبند بماند این بود که این گروه بویژه آمریکا نتوانستند یک درک راهبردی از معنای دستور کار گفت‌وگو برای یافتن نقاط مشترک و بعد همکاری بر سر آنها به دست بیاورند. تصور آمریکایی‌ها این است که استراتژی تلفیق گزینه‌ها با محوریت تحریم بالاخره جواب خواهد داد و تنها کاری که باید آنها بکنند این است که برای آن زمان ایجاد کنند. مفهوم ایجاد زمان برای دیپلماسی که آمریکایی‌ها دائما از آن حرف می‌زنند دقیقا همین است. بنابراین طبیعی است که امید آمریکایی‌ها به جواب دادن استراتژی که تحریم قلب آن را تشکیل می‌دهد مانع از آن شود که آمریکایی‌ها در مقطع فعلی هیچ دستور کار دیگری را جدی بگیرند. فرض بنیادی ایران در هر گونه مذاکره با ایران این است که غرب از فضای فشار خارج نخواهد شد الا اینکه ناچار باشد و زمانی ناچار خواهد شد که کاملا مطمئن شود راهبردی که در پیش گرفته هیچ شانسی در دستیابی به اهدافش ندارد. آمریکا –به دلایلی که اینجا جای بحث آن نیست- فعلا در مرحله‌ای نیست که درباره تحریم چنین فکر کند و لذا آمادگی لازم برای جایگزین کردن راهبرد دو مسیره با هیچ راهبرد جایگزینی را ندارد. پس گروه 6 دستور کار گفت وگو برای همکاری را جدی نگرفت به این دلیل که هنوز به این نتیجه نرسیده که راهبرد دو مسیره باید تصحیح شود و این امری است که زمان مخصوص به خود را دارد.

سوم؛ سومین عاملی که باعث عدم پایبندی گروه 6 به توافق ژنو در استانبول شد، اختلاف‌های داخلی حاد این گروه است که همچنان از یافتن هرگونه راه حل برای آن عاجزند. این موضوعی مفصل است که اعضای گروه 6 مطلقا نگاه راهبردی یکسانی به هدف و ماهیت برنامه هسته‌ای ایران ندارند. آمریکا به برنامه هسته‌ای ایران به عنوان یک خطر راهبردی نگاه می‌کند. اسراییلی‌ها که پشت سر آمریکا و برخی دیگر از اعضای گروه 6 ایستاده‌اند برنامه ایران را خطری موجودیتی برای خود می‌دانند. تروئیکای اروپا برنامه هسته‌ای ایران را از منظر سیستم عدم اشاعه مورد توجه قرار می‌دهد و روسیه و چین بیشتر نگاهی معطوف به جایگاه آژانس دارند ضمن اینکه مایلند با همکاری در پرونده‌هایی مانند ایران از جانب آمریکا به عنوان قدرت‌هایی برابر و مسئول در جامعه جهانی به رسمیت شناخته شوند. قبل از مذاکرات استانبول هم روشن بود که این اختلاف نظرها ولو اینکه آمریکایی‌ها می‌خواستند روکشی از اجماع بر آن بپوشانند مانع از آن خواهد شد که گروه 6 قادر به اتخاذ یک تصمیم بزرگ دستجمعی باشد. روس‌ها پیش از مذاکرات ژنو پیام‌هایی به ایران ارسال کردند که حاکی از آن بود که می‌خواهند نقش پلیس خوب را بازی کنند. دیمیتری مدودف رییس جمهور این کشور یک تماس تلفنی مثبت با رییس جمهور ایران برقرار کرد و سرگئی لاوروف وزیر خارجه این کشور هم طی سخنانی به صراحت گفت که لغو تحریم‌ها هم باید در دستور کار مذاکرات قرار داشته باشد. درون مذاکرات، طرف چینی حتی تا آنجا پیش رفت که به طرف‌های ایرانی خود اعلام کند بندهای ابتدایی بیانیه تهران را که بر ضرورت توقف همه اقدامات خصمانه علیه ایران تأکید می کند قبول دارد. یک نمونه دیگر از اختلاف‌ها زمانی بروز کرد که نماینده فرانسه داخل مذاکرات معاهده ان پی تی را انکار کرد و از ایران خواست حق غنی سازی خود را فراموش کند! این در حالی است که طرف آمریکایی دائما تلاش می‌کرد فضا را آرام و مثبت نگهدارد و بدون بحث درباره غنی سازی ایران را به پذیرش مکانیسم جدید مبادله ترغیب نماید. بعد از مذاکرات هم وقتی کاترین اشتون خامی کرد و گفت احتمال می ‌هد مذاکرات متوقف شده باشد، این آمریکایی‌ها بودند که بلافاصله موضع او را تصحیح کردند و گفتند به هیچ وجه عقیده ندارند که مذاکرات متوقف شده باشد. این نمونه‌ها به همراه بسیاری نمونه‌های دیگر به وضوح نشان می‌دهد که 1+5 یک گروه منسجم نیست بلکه مجموعه‌ای متشتت از دیدگاه‌هاست که هر کدام هدفی خاص را تعقیب می‌کند. به طور مشخص، وقتی نوبت به دستور کار همکاری می‌رسد اختلاف‌ها حادتر می شود. روشن است که در میان اعضای گروه 6 فرانسه و انگلیس بی‌علاقه ترین کشورها به گفتمان همکاری هستند چرا که نه منافع اقتصادی قابل توجهی در روابط با ایران دارند و نه درگیر مشکلاتی هستند که حل آن منحصراً از عهده ایران برآید. روسیه، چین و آلمان (روسیه و چین بیشتر، و آلمان به دلیل قرار داشتن در چارچوب اتحادیه اروپا کمتر) بدون شک علاقند به آغاز فاز همکاری با ایران هستند چرا که ابراز نگرانی های بی‌دلیل فعلی درباره برنامه هسته‌ای ایران را بسیار کم اهمیت‌تر از حجم عظیم منافع اقتصادی و منطقه‌ای می‌دانند که در اثر آغاز همکاری قدرت‌های جهانی با ایران ایجاد خواهد شد. شاید به همین دلیل است که سرگی لاوروف به صراحت قبل از مذاکرات گفت باید مسائل منطقه‌ای و اقتصادی هم بخشی از مذاکرات با ایران باشد.
این تشتت بسیار جدی و فراگیر احتمالا بزرگترین مانعی است که باعث می‌شود اعضای گروه یا قادر به دیدن برخی حقایق نباشند یا وقتی هم که آن را می‌بینند از تبدیل کردن آن به یک تصمیم ناتوان باشند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد