چه کسانی پشت این بازی خطرناکند؟


چه کسانی پشت این بازی خطرناکند؟
چه کسانی پشت این بازی خطرناکند؟
... همان کسی که وقتی داشت جایزه «چهره ماندگار» را دریافت می‌کرد با نیش خندی زهرآلود، طی سخنانی که به صورت زنده از تلویزیون پخش می شد، از شخصیت برجسته‌ای[!] به نام مصطفی معین (کاندیدای شکست خورده جناح هواداران آمریکا در انتخابات تیر 84 و از عناصر موثر کودتای ناکام 88) تجلیل ویژه نمود تا نمک به زخم چرکینی به نام «تولیت علوم انسانی در کشورمان» بپاشد ...
  آیا او را می‌شناسید؟ حتما با تعجب از نگارنده می‌پرسید چه کسی را؟ راهنمایی اول اینکه او جامعه‌شناس است. جامعه‌شناسی، با ذائقه یک صهیونیست تابلودار به نام سر کارل پوپر. جامعه شناسی که انقلاب اسلامی را نتیجه دسیسه مسقیم آمریکایی‌ها علیه شاه می‌داند! این جملات را بخوانید:

«ارتش با حضور ژنرال هایزر آمریکایی از جلوگیری از درگیری‌ها به شدت منع شده بود. لذا دخالت آمریکا در این مرحله از انقلاب نیز مشخص می‌شود. زیرا با مطالعه نظریات دانشمندان مختلفی مانند تیلی و زیمرمان و... این فرضیه نامعقول به نظر نمی‌رسد که اگر نیروهای نظامی در مراحل مختلف جریان انقلاب، بدون در نظر گرفتن ملاحظات بین المللی و ملاحظات انسانی[!] با شدتی بسیار زیاد وارد عمل می شدند، احتمال انقلاب کاهش می‌یافت.»(1)

غرض از انتشار این حرفهای بی‌بنیاد، بررسی و نقد آنها نیست. چه اینکه اگر بنا به نقد بود، یک ارجاع ساده به کتاب ماموریت مخفی در تهران، نوشه ژنرال هایزر و مشاهده اعترافات صریح وی در همین کتاب، مبنی بر طراحی کودتا علیه انقلاب اسلامی و البته ناتوانی ارتش از انجام چنین کودتایی(2)، پرده از دروغهای این جامعه‌شناس پوپریست برمی‌داشت. یا شاید مشاهده اسناد آمریّت ایالات متحده آمریکا در کشتار وحشیانه 17 شهریور 1357 توسط همان ارتشی که ظاهرا خیلی هم اهل ملاحظات انسانی بوده! رهبری ساواک توسط سازمان سیا ، تثبیت قدرت شاه در کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 و مشاهده اسناد صدها توطئه آمریکا در اثنای انقلاب علیه سیل بنیان‌کن اسلام انقلابی، که از تاریکخانه لانه جاسوسی آمریکا کشف شده و... برای ردّ چنین اوهامی که قطعا در راستای اهداف مشترک آمریکا و صهیونیستها برای تضعیف هویت ضدآمریکایی انقلاب طراحی شده کافی بود. اما غرض، طرح این حرفها و این نقدها نبود. فقط خواستیم این جامعه‌شناس سکولار را بهتر بشناسید. راستی او را شناختید؟ یا باز هم باید راهنمایی کرد؟

این استاد مشهور جامعه‌شناسی همان کسی است که برای نخستین بار، دلدادگان مکتب انسان ساز جهاد و شهادت را اراذل و اوباش چاقوکشی خواند که ضمن از دست دادن محاسبات عقلانی، در اثر غرور و احساسات و فشار هنجاری و رقابت بر سر قلدری‌هایی که محصول نظامهای استبدادی است، رودرروی گلوله مستقیم دشمن قرار گرفتند! او در خلال تحلیلی (به قول خودش جامعه‌شناسانه!) در ریشه‌یابی شهادت‌طلبی جوانان بسیجی در طول هشت سال دفاع مقدس می‌نویسد:

«عامل بسیار اساسی در تهور و شجاعت جوانان، الگوهای رفتاری آنها در محلات بود. محله در ایران سنتی نقش بسیار اساسی در نظام گروهی داشته است. در محلات سنتی، گروه جوانان دارای سلسله مراتب است، آنهم بر پایه دو ضابطه؛ از یک طرف قدرت و شهامت و از طرف دیگر سن. هر محله عموما در رقابت با محله‌های مجاور بود که گاه‌به‌گاه کارش به درگیری‌های شدید (کتک‌کاری و چاقوکشی) می انجامید. و در جریان آن اعضای گروه (جوانان محله) یا باید با شهامت به مقابله می پرداختند و یا باید از گروه به عنوان «ترسو» و «بزدل» طرد می‌شدند. بنابراین شهامت و شجاعت در این محلات برای اعضای گروه، ابتدا یک هنجار بوده است که تبدیل به ارزش شده بود. به این علت در بین جوانان سنتی ایران «ترس» تقریبا مفهومی نداشته است. حال با بروز جنگ این نیروهای نترس، به جای درگیری با خود، یعنی با محلات مجاور، زیر چتر یک رهبری قوی مشترک با یک دشمن مشترک به مبارزه برخاسته بودند. برای جوانان ایرانی قشر پائین فشارهنجاری، غرور و احساسات، نقش بسیار مهمتری در تصمیم‌گیری‌ها دارد تا گزینش عقلانی. باید متذکر شد که درگیری های محلی نیز خود از چند علت سرچشمه می‌گیرد که رفتار پرخاشگرانه مخصوص نظامهای اجتماعی استبدادی و همچنین رفتار احساسی از آن جمله‌اند. این خصوصیات که در ارتشهای غربی نیز پرورش داده می‌شوند، خودبه‌خود در مقابله با دشمن تاثیر بسیار مثبتی داشت.»(3)

هرچند متاسفانه مجوز نشر و ده‌ها بار تجدید چاپ این جملات سخیف را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر کرده است! اما نگارنده به خاطر بازنشر این بی‌شرمی آشکار در حق کسانی که عاقل‌ترین عقلای قوم بودند و اکنون در جوار حضرت سیدالشهداء(ع)، عند ربهم یرزقون‌اند،‌ از خانواده‌های محترم شهدا و روح پرفتوح امام شهیدان، طلب بخشایش می‌کند. اما چاره چیست که باید این هتاکی‌ها را خواند تا حجت بر اشخاص بی‌اطلاعی که احتمالا پس از آشنایی با نام این فرد رگهای گردنشان متورم می‌شود، تمام گردد. اما آیا هنوز او را نشناخته‌اید؟ صبرتان تمام شده؟ کمی صبر کنید شاید با چند راهنمایی دیگر او را شناختید.

گفتیم او در عداد مقلّدان فیلسوفی صهیونیست است که از شهیرترین شوالیه های یهودی دارنده لقب «سِر» از ملکه انگلستان به حساب می‌آید. او چنان از پوپر تجلیل کرده و نخستین کتاب بالینی خویش را با آراء‌ سراسر اعوجاج پوپر تطبیق داده که صراحتا نظریه شناخت پوپر و پوپریستها را به عنوان «منطق تحقیق نوین» یا «تئوری دانش نوین» معرفی نموده است.(4) اما دیگر این را نگفتیم که او در کتابهایش کشور جعلی اسرائیل را نیز به رسمیت شناخته و نام نحث این رژیم جلاد را به جای نام مقدس فلسطین نشانده است. این استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی (ره) در خلال یکی دیگر از کتابهایش ضمن حذف نام فلسطین از لیست کشورهای خاور نزدیک می‌نویسد: «کشورهای خاور نزدیک عبارتند از: ترکیه، لبنان، اسرائیل، سوریه، اردن، عراق، کویت و ایران.»(5)

وی از دانشگاه هوهنهایم آلمان مدرک پروفسوری دریافت کرده است. دانشگاهی که با سیطره پوپریستهایی چون آلبرشت و هوفمان و ... همواره مامن اندیشه‌های صهیونیستی و ماسونی در حوزه علوم انسانی بوده و قطعا به کسانی که وفاداری خود را به مبانی (به ظاهر) علمی آن ثابت نکرده باشند اجازه ارتقاء تا سطح پروفسوری را نمی‌دهد. نخستین دانشگاهی که او را به عضویت در هیئت علمی پذیرفت، شهرتش «مامن ماسونها و عناصر ساواک و دربار» بود. وی در دوران ستمشاهی در شرایطی که محال بود بدون تایید ساواک کسی به استخدام هیئت علمی دانشگاه‌های مهم درآید، به عضویت در هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه ملی (شهید بهشتی(ره) فعلی) درآمده و هم‌اکنون مدعی است که پس از انقلاب، علاقه ملت ایران به روحانیت تشیع و اعتقاد مردم به دین مبین اسلام شدیدا کاهش یافته است!(6)

صبرتان به سرآمد، نه؟ اکنون القاب و پستهای کلیدی‌‌ای که سیاستمداران بی اطلاع و یا خدای ناخواسته، «خائن» در نظام مقدس جمهوری اسلامی به وی داده‌اند را بخوانید؛ او در سال ۱۳۷۵ به عنوان استاد نمونه مؤسسات آموزش عالی ایران انتخاب شد. در سال ۱۳۷۹ عضو کمیسیون علوم انسانی شورای پژوهش‌های کشور، در ۱۳۸۲ عضو هیأت ممیزه دانشگاه شهید بهشتی(ره)، و در ۱۳۸۴ به عضویت شورای دانشگاه شهید بهشتی (ره) درآمد. از ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۵ رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی(ره) بود و در ۱۳۸۶ به سرپرستی کمیته علوم اجتماعی شورای عالی برنامه‌ریزی درآمد. وی عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران، عضو شورای پژوهشی فرهنگستان علوم ایران، عضو شورای پژوهشی فرهنگستان علوم پزشکی ایران و عضو هیأت ممیزه مرکزی علوم انسانی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و عضو هیات امناء پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بوده است!

سرگیجه گرفته اید، نه؟! شاید هم دارید از غصه دق می کنید! اصلا او را شناختید؟ او فرامرز رفیع پور است. همان کسی که هفته پیش در میان حیرت منتظران اسلامی شدن علوم انسانی، به عنوان «چهره ماندگار» نظام مقدس جمهوری اسلامی معرفی شد! همان کسی که وقتی داشت جایزه «چهره ماندگار» را دریافت می‌کرد با نیش خندی زهرآلود، طی سخنانی از شخصیت برجسته‌ای [!] به نام مصطفی معین (کاندیدای شکست خورده جناح هواداران آمریکا در انتخابات تیر 84 و از عناصر موثر کودتای ناکام 88) تجلیل ویژه نمود تا نمک به زخم چرکینی به نام «تولیت علوم انسانی در کشورمان» بپاشد...

حالا یک سوال دیگر؛ چه کسانی کار هدایت و حمایت از اساتید و مراکز علوم انسانی غربی را در ایران بر عهده دارند؟ این اشخاص چه نسبتی با اسلام و انقلاب دارند؟ آیا لازم است برای پاسخ به این سوال، راهنمایی‌هایی از جنس راهنمایی‌های بالا ارائه شود؟ بگذریم، جواب آنچنان روشن است که از توضیح بی‌نیاز! نگارنده این سطور تردیدی ندارد که شبکه‌ای از عناصر وفادار به علوم انسانی غربی و اساتید سکولار و ماسون در ورای مخالفتهای آشکار با اسلامی شدن علوم انسانی و تزریق اساتید اسلام‌گرا به این حوزه از علم حضور دارد. شبکه‌ای منسجم که قادر است در اوج مبارزه ملت ایران، علیه فتنه‌ای که ریشه در علوم انسانی فاسد وارداتی داشته، با مجوز وزارت ارشاد، ماهنامه «مهرنامه» را با هدف تمسخر اسلامی کردن علوم انسانی به سردبیری یکی از متهمان اصلی کودتای 88 منتشر کند. شبکه‌ای که به راحتی قادر است به رئیس دفتر فرح پهلوی در جشنواره حکمت سینوی جایزه بدهد، مقلّد پوپر صهیونیست، که بی شرمانه شهدا را مُشتی چاقوکش می‌خواند را به عنوان «چهره ماندگار» معرفی کند، مجتهد شبستری لامذهب را به عنوان سخنران افتتاحیه به همایش روز جهانی فلسفه دعوت نماید، شاگردان حسین بشیریه (تئوریسین پنتاگون) را در مدیریت فرهنگی شهرداری بگمارد، فرزند شوالیه ماسون بیلدربرگ را صاحب کرسی آکادمیک کند، کاخی در جوار زاینده رود به ریچارد فرای (جاسوس سرویس اطلاعات مرکزی آمریکا - CIA) دستخوش داده و مدال طلای جشنواره ابن سینا را بر سینه کریم مجتهدی سکولار بیاویزد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد